دیـــــده بــان پاکـــــــان

حوزه علمیه حضرت ولیعصــر «عجل الله تعالی فرجه الشّریف» مهـــران

دیـــــده بــان پاکـــــــان

حوزه علمیه حضرت ولیعصــر «عجل الله تعالی فرجه الشّریف» مهـــران

۳ مطلب با موضوع «حکایات» ثبت شده است


 

ادب و ترغیب بر کارهاى خوب‏

 

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِید، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلَالٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إِنِّی لَا أَلْقَاکَ إِلَّا فِی السِّنِینَ، فَأَوْصِنِی بِشَیْ‏ءٍ حَتَّى آخُذَ بِهِ؟قَالَ: أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الْاجْتِهَادِ، وَ إِیَّاکَ أَنْ تَطْمَحَ إِلَى مَنْ فَوْقَکَ، وَ کَفَى بِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»(1)، وَ قَالَ: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»(2)، فَإِنْ خِفْتَ مِنْ ذَلِکَ فَاذْکُرْ عَیْشَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَإِنَّمَا کَانَ قُوتُهُ مِنَ الشَّعِیرِ، وَ حَلْوَاهُ مِنَ التَّمْرِ، وَ وَقُودُهُ مِنَ السَّعَفِ إِذَا وَجَدَهُ، وَ إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِیبَةٍ فِی نَفْسِکَ، أَوْ مَالِکَ، أَوْ وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصَابَکَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَإِنَّ الْخَلَائِقَ لَمْ یُصَابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ. (3)

عمرو بن سعید گفت: به امام صادق عَلَیْهِ السَّلَامُ عرضه داشتم: همانا من نمى ‏توانم که هر سال به زیارت و ملاقات شما حضور یابم، مرا به چیزى سفارش و موعظه فرما تا (در زندگى خود) به آن عمل نمایم؟حضرت فرمود: تو را به تقواى الهى، پاکدامنى و کوشش (در انجام وظایف شرعى) توصیه مى ‏نمایم، مواظب باش از اینکه طمع به (زندگى و ...) بالاتر از خود نداشته باشى؛ تو را کافى است به آنچه که خداوند متعال براى حضرت رسول صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مطرح نموده: (زیادى) «ثروت و فرزند دیگران تو را در شگفتى نیندازد».

و نیز خداوند فرمود: «به نعمت هایى که به عدّه ‏اى داده ‏ایم، هرگز چشم نینداز، اینها زیورهاى زندگى دنیا است» (تا ایشان را بیازماییم).پس چنانچه در موردى ترسیدى که نتوانى عمل کنى، روش زندگى رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ را یادآور شو، که همانا غذایش نان جو، حلوایش خرما، سوخت او شاخه ‏هاى خرما- آن هم اگر مى‏ یافت- و چنانچه مصیبتى بر جسم یا ثروت یا فرزند تو وارد شد، پس به یاد بیاور مصیبت ها و سختى ‏هایى که بر رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وارد مى ‏شده، که هرگز همه خلایق به اندازه آن حضرت سختى و مصیبت ندیده اند.

(1).التوبة: 9/ 55.

(2).طه: 20/ 131.

(3).عنه وسائل الشیعة: 16/ 14 ح 20836، بحار الأنوار: 78/ 227 ح 97. الکافی: 2/ 137 ح 1 بإسناده عن عمرو بن هلال، قال: قال أبو جعفر عَلَیْهِ السَّلَامُ قطعة منه، و 8/ 168 ح 189، عنه وسائل الشیعة: 21/ 530 ح 27773، والبحار: 16/ 279 ح 120، و 73/ 172 ح 13. مشکاة الأنوار: 133 ح 303( الفصل الثالث فی آداب الشیعة) عن عمرو بن سعید بن هلال، قال: قلت لأبی جعفر عَلَیْهِ السَّلَامُ: جعلت فداک! إنّی لا أکاد أن ألقاک إلّافی السنین، و 232 ح 655(الفصل السابع فی القناعة) عن لأبی جعفر عَلَیْهِ السَّلَامُ قطعة منه.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۵۵
howzah elmiah mahran

توبه نصوح

مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) آمد وگفت : «یا رسول الله! گناهان من بسیار است. آیا در توبه به روى من نیز باز است؟». پیامبر (ص) فرمود: «آرى، راه توبه بر همگان، هموار است. تو نیز از آن محروم نیستى». 

مرد حبشى از نزد پیامبر (ص) رفت. مدتى نگذشت که بازگشت و گفت: «یا رسول الله! آن هنگام که معصیت مى کردم، خداوند، مرا مى دید؟». پیامبر (ص ) فرمود: «آرى، مى دید». مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت: «توبه، جرم گناه را مى پوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟». در دم نعره اى زد و جان بداد.

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۱
howzah elmiah mahran

دوزخى کیست ؟

doozahk

جعفر بن یونس، مشهور به شبلى از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است. وى در عرفان و تصوف شاگرد جنید بغدادى، و استاد بسیارى از عارفان پس از خود بود. در شهرى که شبلى می زیست، موافقان و مخالفان بسیارى داشت. برخى او را سخت دوست مى داشتند و کسانى نیز بودند که قصد اخراج او را از شهر داشتند. در میان خیل دوستداران او، نانوایى بود که شبلى را هرگز ندیده و فقط نامى و حکایت­هایى از او شنیده بود. روزى شبلى از کنار دکان او مى­ گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان کرده بود که چاره اى جز تقاضاى نان ندید. از مرد نانوا خواست که به او، گرده اى نان، وام دهد. نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.

در دکان نانوایى، مردى دیگر نشسته بود که شبلى را مى­ شناخت. رو به نانوا کرد و گفت: اگر شبلى را ببینى، چه خواهى کرد؟ نانوا گفت: او را بسیار اکرام خواهم کرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد. دوست نانوا به او گفت: آن مرد که الآن از خود راندى و لقمه ­اى نان را از او دریغ کردى، شبلى بود. نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویى آتشى در جانش برافروخته اند. پریشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بیابان یافت. بى­ درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست که بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد. شبلى، پاسخى نگفت. نانوا، اصرار کرد و افزود: منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شکرانه این توفیق و افتخار که نصیب من مى گردانى، مردم بسیارى را اطعام کنم. شبلى پذیرفت.

شب فرا رسید. میهمانى عظیمى برپا شد. صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دینار در آن ضیافت هزینه کرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد.

بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى کرد و گفت: یا شیخ! نشان دوزخى و بهشتى چیست؟ شبلى گفت: دوزخى آن است که یک گرده نان را در راه خدا نمى ­دهد؛ اما براى شبلى که بنده ناتوان و بیچاره او است، صد دینار خرج مى کند! بهشتى، این گونه نباشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۲۱
howzah elmiah mahran